کد خبر: ۱۳۱۸۱
۲۶ مهر ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
اوستامحمد آهنگری را با ساخت سیخ کباب شروع کرد

اوستامحمد آهنگری را با ساخت سیخ کباب شروع کرد

محمد صفرزاده می‌گوید: کارم را با مقداری آهن، کوره آهنگری که خودم ساختم و ابزاری مانند چکش، پتک، سوهان، چرخ چاقو تیزکنی، سندون آهنگری و قیچی حلب بری شروع کردم و اوایل سیخ کباب، زغال‌گیر، خاک‌انداز و کلنگ می‌ساختم.

سکینه سرچاهی| «چاقو، تیشه و اره تیز می‌شود»؛ این تبلیغی است که آهنگر محله ما برای کارش انجام داده و این مغازه نمور سهم او از زندگی است که صبح تا شب با کوبیدن پتکی کوچک بر روی تکه‌های ریز و درشت آهن روزی‌اش را از خدا بگیرد. آهنگری که سختی روزگار از او چاقوتیزکن ماهري هم ساخته است. او برای تیزکردن هر چاقو ۵۰۰تومان می‌گیرد! نمی‌دانم اینجا کجای دنیاست که یک نفر با گرفتن دستمزد ۵۰۰تومانی لبخند رضایت می‌زند و خدا را شکر می‌کند...

صدای کوبیدن چکشش قبل از اینکه مرا به سوی مغازه‌اش بکشاند به عکس‌ها و فیلم‌های قدیمی مي‌برد به خودم می‌آیم، جلوی در فلزی قدیمی مغازه‌اش رسیده‌ام، به داخل سرک می‌کشم، اوستامحمد روی تشکی کوچک نشسته و مشغول پتک‌زدن است پتکی که بیشتر شبیه به چکش است و کوره‌ای که با سوار کردن چند آجر روی هم بنا کرده است؛ این همه سهم آهنگر محله ما از بساط آهنگری است.

اگرچه روزگار صورتش را چین و چروك کرده و دستانش زمخت است اما صحبت که می کند نرمی دلش را حس می کنی، نمی‌دانم سلام می‌کنم یا نه بی‌اختیار روی جعبه چوبی کوچکی که کنارش افتاده می‌نشینم و با او هم‌صحبت می‌شوم...

محمد صفرزاده ۶۷سال پیش در روستای ده‏نو کاشمر در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا می‌آید. او که از‌‌ همان ابتدا دستش را در دست سرنوشت می‏‌گذارد و گام برمی‌‏دارد وقتی از طرف خانواده‏ پرجمعیتش به عنوان فرزندخوانده به خانواده‌ای دیگر سپرده می‌‏شود نخستين‌بار طعم تلخ زندگی را می‌‏چشد. هرچند پدر خوانده‌اش که خرّاط بود مردی مهربان بود. او محمد را در سال۱۳۴۱ به مشهد می‌آورد و ساکن محله فجر مشهد می‌شوند. اوستا محمد در ۱۷سالگی به آهنگری روی مي‌آورد و بار زندگی را سنگین‌تر از دیگران بر دوش می‏‌کشد.

کوره‌‏ای که خودم ساختم

اوستامحمد آهنگر اوایل به سختی و با شاگردی پیش اوستای آهنگرش ۱۰هزارتومان پول پس‌انداز می‌کند و سال۱۳۵۵خانه‌ای برای خود و همسر آینده‌اش می‌خرد و بعد از آن ازدواج می‌کند. می‌گوید: این مغازه بخشی از خانه‌ام است که آن را تبدیل به آهنگری کرده‌ام. او ادامه می‌‏دهد: کارم را با مقداری آهن، کوره آهنگری که خودم ساختم و ابزاری مانند چکش، پتک، سوهان، چرخ چاقو تیزکنی، سندون آهنگری و قیچی حلب بری شروع کردم.

اوستامحمد غیر از سفارشات ریز و درشت همسایه‏‌ها اشیائی نیز برای فروش می‌سازد که سیخ کباب، زغال‌گیر، خاک‌انداز و کلنگ از آن جمله‌اند، او در این رابطه می‌گوید: آن‌ها را به بازار می‌بردم و بساط می‌کردم، خدا را شکر همه آن‌ها را به فروش می‌رساندم. 

هر چند دقیقه صدای سنگین کوبیدن پتک و چکش در فضای مغازه می‌پیچد و او گویی خیلی وقت است به این صداها عادت کرده است و گوشش را آزار نمی‌دهد، می‌گوید: عمری است با این صدا زندگی کرده‌ام و با آن روزی‌‏ام را از خدا می‌گیرم...

اوستا محمد در ۱۷سالگی به آهنگری روی مي‌آورد و بار زندگی را سنگین‌تر از دیگران بر دوش می‏‌کشد

 

تحمل گرمی کوره از سختی‌های کار است

مقداری چوب درون کوره می‌ریزد و آن را مهیا می‌کند، بعد آهن را درونش قرار می‌دهد تا گداخته ‌شود، وقتی آهن به سرخی می‏رسد با گیره فلزی که دارد آن را در داخل آب نگه می‌دارد. چند دقیقه طول نمی‌کشد که کارگاه چون تنور گرم می‌شود.

اوستامحمد كه هر روز این گرما را تحمل می‌کند می‌‌گوید: دیگر مثل جوانی‌هایم طاقت گرما را ندارم، دستانم نیز قوت ندارد اما با این حال باید کار کنم و روزگار بگذرانم. اوستامحمد که در کنار آهنگری چاقو هم تیز می‌کند، می‌گوید: سال‌های اول کارم برای هر چاقو که تیز می‌کردم پنج قِران می‌گرفتم.

 

اوستامحمد اوایل آهنگری سیخ کباب و خاک‌انداز می‌ساخت

 

برگشت پسرم به میهن تنها خاطره‌ام است

بهترین خاطره اوستامحمد با ورود آزادگان به میهن گره خورده است. لحظه‌ای دست از کار می‌کشد، گویی آن روز دوباره برایش زنده شده است یک لحظه همه غصه‌هایش را از یاد می‌برد و در چشمانش برق شادی می‌نشیند.

آن روز که هم‏محله‌ای‌ها پسرش را تا درِ خانه بدرقه کردند و این خبر خوش را برایش آوردند، تعریف می‌کند: چند سال پیش زمانی که آزادگان به ایران اسلامی بازگشتند پسر من هم میان آن‌ها بود یادم می‌آید آن روز هم‌محله‌ای‌ها از سرخیابان تا درِ منزل من را ریسه کشیده بودند و گل‌آرایی کرده بودند. با اینکه آهنگر محله ما دل پردردی از مشقت‌های روزگار دارد اما لبانش فقط به خنده باز می‌شود، پتک دوباره در دستانش جای می‏گیرد و شعله‌های آتش از کوره کوچک گوشه مغازه‏اش زبانه می‏کشد...

 

*این گزارش یکشنبه، ۲۴ دی ۹۱ در شماره ۳۸ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44